سلام
بَدَک نیستم ، شما چطوری ؟
هنوز تو حال و هوای "هما" می چرخم ...
به روی خودم و دیگران نمیارم ، سر جاش میخندم و سر جاشم مسخره بازی در میارم ... ولی خداییش از درون داغونم .
امروز مامان مراسم ختم انعام گرفته بود ، که البته من وقتی خانم جلسه ای رو آوردم خونه ، به طرز خیلی خوشگلی از خونه شوت شدم بیرون
جلسه جالبی بود ، هر کی منو جلو در میدید کلی تعجب می کرد و با نیش کامل باز یه جوری می گفت عوض شدی فک می کردم تو بیمارستان واقعا عوضم کردن با کس دیگه ای ... خفن ترینشون افسانه خانم ، همسایه 15 سال پیشمون بود.
پروانه ها دوس دارن آزاد باشن ، اونایی که عاقلانه پروانه ها رو دوس دارن ، سعی می کنن یکم تماشاشون کنن و وقتی از عشقشون دارن دیوونه میشن میگیرنشون و یه دل سیر نیگاشون می کنن ، یه سری هم هستن که عاشق پروانه ها هستن ، ولی پروانه ها میخوان آزاد باشن و اسیر اونا نشن ، اما اون بی رحما ، می گیرنشون و میچسبوننشون به یه تابلو و قابشون می کنن رو دیوار ، یه جبس ابدی واسه دل خودشون .
ببینیم تو دوس داشتن ما چه مدلی هستیم ...
من ، این روزا ، موهای ژولیده+کلللی ریش ! مث اینه که هر چی تو دلمه رو ریختم تو کلم :) همشون یهویی زدن بیرون ...
هوای تهران خیلی گرم شده ! منم که خداااای عرق کردنم :دی
از R.E.M گوش دادن متنفرم
کاش.. آه گفتن از زبونم بیفته ...