جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

روز بزرگداشت زن و زمین

سپندارمذگان مبارک
 ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌است که ایرانیان باستان این روز را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانستند.

فال امروز من

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود / ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود

من دیوانه چو زلف تو رها می کردم / هیچ لایق ترم از حلقه ی زنجیر نبود

یا رب این آینه ی حسن چه جوهر دارد / که در او آه مرا قوت تاثیر نبود

سر ز حیرت به در میکده ها بر کردم / چون شناسای تو در میکده یک پیر نبود

امروز صبح اول وقت نیت کردم و یه فال گرفتم ، این شعر اومد ... زیرش به زبان محاوره نوشته بود شما چیز با ارزشی را از دست داده اید که پیوسته برای آن ناراحت هستید و نمیتوانید آن را از یاد ببرید ، نوشته سعی کنید اشتباهات گذشته را جبران کنید ... یعنی جبران هم میشه ؟

روحت شاد ، حافظ .. حقا که از دل مردم خبر داشتی ...

ساعات دلتنگی

آهنگ سازی رو شروع کردم ... دوباره ، فقط برای آروم شدن دلم ...

آگهی فروش ماشین رو توی نیازمندی های همشهری امروز ثبت کردم و پنج شنبه نمایش داده میشه ، میخواستم فروشش رو یه هفته بندازم عقب تا باهاش ببینمت

The Curious Case of BEnjamin Button رو دوباره دیدم ، عاشق شدن هاش ... حسادتش ، اون قدر ها هم زندگیش عجیب نیست ، اگه یه نگاهی به زندگی خودمون بندازیم خیلی پیچیده تر از اون داریم هی از این شاخه به اون شاخه می پریم ، حتی اگه هدفمند هستیم

عینک جدیدمو گرفتم ، بیس داره ... به نظر خودم این همون امیرحسینه با این عینکه ، ولی دور و وریا میگن ، نه و طبق معمول واسه اینکه همه به خوبی و خوشی خوشحال باشن میگن بهت بیش تر از قبلی میاد ولی من قبلیو بیش تر دوس داشتم

امیدوارم بتونم راهی رو که دنبالشم پیدا کنم ، زندگی کردنم مثل کوهنوردیمه ، روی خاک روون که هر لحظه ممکنه سر بخورم و بیفتم همیشه یا با دست به شاخه های پر از تیغ گون ها چنگ می زنم یا به سنگ هایی که از گوشه و کنار کوه پدیدار شدن اعتماد می کنم ... شاید این لذت برای شما هم به وجود اومده باشه وقتی دارید از کوه بالا میرید یکی از پشت کمکتون کنه ، انگار روی راه صاف دارید حرکت می کنید یا حداقل یکی کنارتون باشه که باهاتون حرف بزنه و سختی های راه رو با هم تقسیم کنید ... یکی که نقص هاتو ببینه ولی تو دلش اونا رو مخفی کنه و واسه پیشرفتت کمکت کنه ... من نمیخوام اینو بگم .. ولی تنهام

دوستای خوبی کنارم هستن ، علیرضا که از دست رفت ، شاید بزرگنمایی می کنم ولی خداییش از یه برادر براش بیش تر بودم ... حس میکنم میدونه و هیچ وقت نمیتونه کسی رو تو زندیش جایگزین من کنه ، مرتیکه سوسول چندباری هم اعتراف کرده ها ، لی سریع جلوی احساساتشو گرفته و دوباره زده تو خط حرفای شر و ور از نوع علیرضایی ، باورتون نمیشه تنها کسی که علیرضا صداش می کنه منم ! کل خونوادش و بقیه دوستامون علی صداش می کنن ... اینم واسه خودش داستانیه

آرش ، امیر و وحید ... نمیدونم تا کی با هم دوست میمونیم ولی صمیمیتی که اوایل دوستیمون با هم داریم خیلی بیش تر از دوران اولیه یه دوستیه ... بچه های خوبین ... تنها چیزی که در مورد دوستیم با این سه موجود میدونم اینه که شدیدا جنسامون به هم نزدیکه 

نمیگم دوستم نیستی ، اگه به من باشه هستی ، اولین و آخرینشونم هستی که همه ی احساساتمو پات گذاشتم ، ازت یه دوستی خاص نمیخوام ، میخوام حداقل یه نشونه هایی از خواسته ی تو رو هم ببینم ، واقعیت قضیه الان دو ماهه واسه من پوشیدس ، من نفهمیدم چی شد .. کی رفتی و این حرف که من برات یه دوست خاص هستم و دوستم داری و دوست داری کنارت باشم راست بود یا نه ؟ خودم وقتی این مدل نوشته هامو میخونم میگم این امیرحسین عجب بچه سوسوله خریه ، از ایناس که زود عاشق میشه و خز بازی در میاره و سیریش میشه ... خوب اگه اینجوریم بهم بگید ، اگه واقعا اینجوریم روشنم کنید ... نمیخوام کسی در موردم اینطوری فک کنه ... منم سنگدل میشم ، منم اخلاق گند دارم ، منم یه سری لباسا میپوشم یه مدل موهایی درست می کنم که شاید خیلیا بدشون بیاد ... منم دل دارم ، منم گوش دارم .. منم عقل و منطق دارم دوس دارم وقتی یه طوفانی تو زندگیم راه میفته بدونم از کجا شروع شده و دلیلش چی بوده ... منم قدرت درک دارم ... 

نخواستن با نتونستن فرق داره ، من نمیتونم .. میخوام چون تو خواستی اما تونستنش نیاز به کمک داره 

ساعت نزدیکای 3 صبحه و من خوابمو مثل هر شب به این اون قرض میدم ... 

ساعات دلتنگی برای خودم ، در اوج بی اوجی ...

وقتی بغضمو قورت میدم ...

سلام
امشب میخواستم بنویسم ، یه دل سیر
وقتی خوشحالیتو دیدم دستم به نوشتن نرفت ، نمیخوام با حرفام با حضورم ( زوری ) توی زندگیت خوشی هاتو از بین ببرم ، من به بی توجهی عادت کردم ، طعم وعده های دروغ و احساسات ساختگی برای ساکت شدن رو هم چشیدم ... اگه یه اپسیلون ، حتی یه اپسیلون هم دوست داشتنی این وسط یه زمانی وجود داشت ، بعد دو ماه بی خبری حداقل سراغ خبری می اومدی .
مثل وقتی یه چیز با ارزش رو قرض میگیریم و یه کارت شناسایی و یا چیز مهمی رو گرو میذاریم ، حرفات منو آروم نگه می داشت . یه روز گفتی ... یه روز دیگه هم ... یه روزگفتی من همونم که برات ... 
هنوزم یاد این حرفا که می افتم آروم میشم ...
من تشنه ی اون روزام ، یه آدم الاغ احساساتی هم نیستم منم منطق سرم میشه 
به سلامتی ، اگه یادت باشه منم همیشه برای درست شدن کارت دعا می کردم و بهت امیدواری میدادم 
خدا رو شکر ، موفق باشی


پی نوشت : قربونت برم خدا ... بغض

از جنس یک حس قشنگ

لا لا  

لا لا 

لا لا لا لا لا

مم مم  

مم مم 

مم مم مم مم مممم  

 

حس قشنگیه ، میخوام همیشه داشته باشم این حسو   

بهم می فهمونه که هنوز همون امیرحسینم ... 

 

پی نوشت : کلا قضیه چی بود رو بی خیال ، فقط خودم میدونم و خودم !

 

تولدت مبارک ...

سلام
امیدوارم همیشه :
موفق ، پیروز و سربلند باشی 
سالم و سلامت ، سرزنده و شاداب باشی و دوستان خوبی در کنارت باشند 
عمر با عزت نه الزاما زیاد ولی به اندازه ای که دنیا جواب خواسته هایت را داده باشد داشته باشی 
آرزوهایت برایت به رویا تبدیل نشوند و به هر آنچه میخواهی برسی
سختی های راه زندگی مایوست نکنند و همیشه در راه سربلندی و موفقیت استوار باشی
به آن چه و آن کس که میخواهی برسی که محقق نشدن این آرزو دلی فولادی میخواهد تا نشکند و سرد نشود
همیشه شاد باشی و خوشحال و شرایط اطرافت به گونه ای باشند که شادی و طراوت را برای زندگی تو به همراه بیاورند .

21 بهمن 88 در واقعیت با آنچه من در ذهنم از 21 بهمن 88 ساخته بودم تفاوتی دارد به وسعت فاصله یک دل شاد و یک دل غمگین

نگین ، تولدت مبارک