قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود / ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها می کردم / هیچ لایق ترم از حلقه ی زنجیر نبود
یا رب این آینه ی حسن چه جوهر دارد / که در او آه مرا قوت تاثیر نبود
سر ز حیرت به در میکده ها بر کردم / چون شناسای تو در میکده یک پیر نبود
امروز صبح اول وقت نیت کردم و یه فال گرفتم ، این شعر اومد ... زیرش به زبان محاوره نوشته بود شما چیز با ارزشی را از دست داده اید که پیوسته برای آن ناراحت هستید و نمیتوانید آن را از یاد ببرید ، نوشته سعی کنید اشتباهات گذشته را جبران کنید ... یعنی جبران هم میشه ؟
روحت شاد ، حافظ .. حقا که از دل مردم خبر داشتی ...