جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

من و اتاقم !

امتحان تاریخ سوم راهنمایی بود که موقع اسباب کشی برای اولین بار تو این اتاق درس خوندم ! بزرگترین اتاق خونه است و قبل از اینکه کنارمون ساخته بشه نور گیرترین اتاق ، اما الان روز و شبش فرقی ندارن .

تقریبا هیچ نقطه ای از اتاقم آنتن نداره ! قضیه تقریبا اینه که تو بعضی نقاط اتاق اگه به صورت سینه خیز یا برعکس گوشی رو بگیری دستت می تونی یه اثراتی از خطوط لذت بخش آنتن ببینی !

عشق ماشین هستم و هر کسی که این قضیه رو میدونه فک می کنه در و دیوار اتاقم پر از عکس ماشینه اما این روزا فقط دو تا پوستر رو دیوارم گذاشتم ! اون دو تا رو هم به این دلیل گذاشتم که انتخاب و چاپشون پای خودم بوده!

فراموش نکردن کار ها و برنامه ریزی توی لحظه برام خیلی مهمه ، واسه همین یه بورد بالای مانیتورم گذاشتم و برای اینکه کار از محکم کاری عیب نکنه از Post it هم استفاده می کنم.

بذارم عکسا صحبت کنن بهتره ! امروز یه جورایی حس نوشتن ندارم .

 

خ.خ.خ ( خر خوشگل خاکستری ) ، سر قضیه خرید یه عروسکی برای یه بنده خدایی اینو تو فروشگاهه دیدم و عاشقش شدم ! البته اوایل نقش جاکلیدی رو بازی می کرد ، اما بعدا تصمیم گرفتم بذارمش جلوی چشمم ! تو این عکسه یه جوری ژست گرفته که انگار مظلوم نمایی می کنه ! تابلوئه چشماش پاک شده بعد با ماژیک سی دی براش مردمک کشیدم ؟

 

زمان برام مهمه ، خیلی زیاد هم مهمه ! دور و ورم 100 تا راه برای فهمیدن ساعت وجود داره اما به یه چیز بزرگ نیاز دارم که صبح ها هم بتونه من رو از تخت جدا کنه ! ... هدیه تولد 3 سال پیشم بود و یه لطف بزرگ در حقم از طرف مملی ! عاشقشم یه جوراییپ

 

اینم همون 2 تا پوستر که در موردشون گفتم ! اتمالا میدم اون آئودی بالاییه رو ابعاد بزرگتر چاپخونه برام درست کنه


 

یک شیر و دو کلاه ، این آقا شیره داستان داره و داستانش بر می گرده به تولد مامانم ! جنس این عروسکه یه جوریه که مامانم دوتش نداره ، البته جلوی من این دوست داشتن رو نشون نمیداد ولی وقتی میرفتم می دیدم حتی نمیته بهش دست بزنه ! شاید یه جور حساسیت .. میگه یاد موش می افته بهش دست میزنه ! به هر حال من که دوتش دارم این شکم گنده رو ! ماداگاسکار

 

چه فکری می کردم که نوشته های روی بوردم رو سانسور کردم ؟ خوب یه جورایی می خواستم برنامه هام لو نرن ! میدونی این بورد کی دیدن داره ؟ 5 روز مونده به صفحه بندی خ.الف !

 

دوستش دارم ! هدیه تولد سایتم ... از یه عزیز ... بالای مانیتورمه همش

 

چای ترش فقط تو این لیوان می چسبه J ، جزء تفکیک ناپذیر میز کارم

 

کتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااب و مجلات

 

تلفن دوست داشتنیم !

 

پی نوشت : این مطلبو واسه این نوشتم که چند ماه یا چند سال دیگه اینا رو دیدم کلی خاطره واسم زنده شه ! امیدوارم .

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ب.ظ

خواستگاریتم که بخوان بیان آقا پسر ُ این عکسا هیچ بدرد نمیخوره
مثلاْ یعنی چی تلفن و فنجاون چای و مانیتور و ....
وبلاگت خوب بود ولی اصلا از عکسات خوشم نیومد

بازم میل خودته ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد