یه حسی دارم مثل :
- عکس گرفتن تو یه جایی که همه تو چشمات نگاه می کنن نمیتونی یه ژست آدم حسابی ای تو عکس داشته باشی
- تو سینما وقتی صندلی هاش راحت نیستن مجبوری هی جابجا شی و کلا هیچ چی از فیلم نفهمی
- ساعت ۱۲ شب به بعد باشه و بدجوری هوس Infected Mushroom کرده باشی و در عین حال هدست هات هم کار نکنن
- برنامه ریزی کری واسه یه روز استراحت یا درس خوندن عین بچه آدم و الف.خ عین چی میپره وسطش و ...
- خیلی تو مود Zegna باشی و با ذوق و شوق بری طرفش ببینی تموم شده ! بری "عطر و بوی" و بگه اونم Zegna تموم کرده
- بری تو پاساژ گردون نواب بگردی ( بدترین تجربه عمرم :))) )
-- وقتی که حس خوبی ندارم ...
پی نوشت : آهنگای SOB روپیدا کردم ، الان دارم گوش میکنم و همش Flash back می زنم.
پی نوشت 2 : بازم رفتم تو کار بوتیک های دوست داشتنی ولیعصر ، خوووو...وب بود و لذت بخش ، نمیدونم تهران امروز چه مرگش بود تا خونه 2 ساعت تو راه بودم دقیقا !
پی نوشت 3 : یه چیزی کم دارم !
پی نوشت 4 : امروز هیچ کدوم از کلاس هامو نرفتم متاسفانه ، یه پس گردنی طلبم !
سلام
وبلاگ تر و تمیزی دارین.
مایل به تبادل لینک هستم
وبلاگم ارشیوی است
ارشیو تصویر هنری
اگه لینکم کردی اطلاع بده من هم لینکتون کنم
لطفا با نام هنر روز
التماس دعا