جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

نُهُم .

۹اُم این ماه هم گذشت 

...

و زمانی که ...



و زمانی که عقل ها تحت فرمان قرار میگیرند و

انجام میدهند ، آنچه چند روز ، آن هم به صورت شبانه روز در تلوزیون ، رادیو ، روزنامه ها یی که کاغذ حرام می کنند تبلیغ می شود .

و بخش نامه هایی که میفرستند برای ادارات دولتی که بیایید و فلان کنیدو

پایگاه های بسیج که اینگونه تجمعات برایشان حق ماموریت حساب می شود و

آن هایی که در اداره شان به سبب بسیجی بودن حدود 50 درصد بیش تر از نخبگان وام می گیرند و

همه جای این معادله اشکال دارد ..

اصلا ، بدهید ما اثباتش می کنیم ...

لشکرکشی برای حفظ خودتان ؟! چرا نمیگویید " خونی که در رگ ماست ، هدیه به میهن ماست ؟!


در جست و جوی آنم که آنم آرزوست ...

گناه من نیست ، کار دله ... بهش میگم نمیتونی عین بچه آدم بشینی منطقی قضیه رو با عقلم حل کنی .. میگه نُچ ! ... خره دیگه ...

کسی دل اضافی برای عمل پیوند و تعویض نداره ؟

فک کنم دلمو باید بدم با زباله های هسته ای دفن کنن .



یک مرد بی فریاد

نتوانم بود ...


صداهای نخراشیده ، این روزها

این روزا اصلا نمیتونم صدای مداحی ها رو تحمل کنم ! خوب اگه موسیقی حرامه ، صدای خشن و مسخره این مداح ها که با سیگار ، مواد و قلیون سر پا میمونه و کلا کفر از سر و روش میباره که بدتره ... یارو تا قبل محرم ساسی مانکن گوش میده تو محرم هم مداحی های با ریتم سنگین تو ماشینش میذاره و بازم سیستمشو به رخ می کشه !

تولدا ، عیدا و هر مراسم شادی و عزایی میشه ما باید صدای نکره اینا رو بشنویم ، بابا حداقل یه سنتور تمبکی بذارید روح مردم صیقل بخوره !


پی نوشت : در.بر.گیر...مرا

ایهیم ، امروز 2 دی

سلام بلاگ اسکای عزیز ، خودت خوب میدونی خیلی از چیزایی که امروز بهشون رسیدم به خاطر توئه ... خداییش 6 سال رفیق بودی برام ، البته بیش تر فک کنم ، 7 سال


امروز از صبح بیرون بودم ، خیلی دلم میخواست بنویسم ، همینجا ... اما دوست نداشتم ...


واااای خدای من ! این عکس العمل من به ماشینیه که امروز برای خرید انتخاب کردم و پسندیدم ، فک کنم فردا برم پای معامله ... اسمش بمونه وقتی قولنامه نوشته شد :) ولی درکم کنید ، من برای یه سال میخوامش و اینکه کارم رو راه بندازه و اقتصادی باشه و ...


الف.خ خوب داره این روزا کمکم میکنه ، فک کنم به خاطر اون حرفای اون روز در مورد همون مسائل که خودمون دو تایی میدونیم ... ولی خودمونیما ! ... تو این دنیا به این بزرگی که چند میلیون نشریه منتشر میشن و ما یه کوچولوی کم تیراژشو تو این کشور به اصطلاح جهان چهارمی ( شایدم بالاتر ) داریم ، بعضی وقتا انقدر براش کار می کنیم که فکر می کنیم شاخ غول رو شکستیم ولی وقتی از دفتر پاتو میذاری بیرون مخصوصا تو ولیعصر میبینی همه مشغولن .. از جونشون هم دارن مایه میذارن ... زندگی عجیبیه ... سگ دو زدن هم خز شده :)


احتمالا تاسوعا ، عاشورا تهران نخواهم بود .


چقد از این جمله خوشم میاد I wanna double your salary ، یعنی میشه این روزا این جمله رو بشنوم ؟!


کلاس زبان رو دوس داشتم ، واقعا دوس داشتم و وقتی تموم شده بود واقعا ، واقعا احساس دل تنگی می کردم .. گاهی می رفتم تا نزدیکای موسسه و خاطرات اون روزا رو تو ذهنم بازسازی می کردم ...یاد کلاس زبان با سرمای زمستون همیشه تو ذهنمه و میمونه ...


Gilbert O'Sullivan یه اسکاتلندیه اصیله ! مردای اسکاتلندی خودشونو مردای واقعی می دونن ، تو یکی از آهنگاش اعتراف می کنه که یادمه وقتی بابام مرد گریه کردم ... پدرش تو 65 سالگی فوت کرد و خود Gilbert بعد از 38 سال که اون آهنگ رو خونده بود ، امروز 65 سالشه ...


من تو سال 88 خیلی درس اخلاق و زندگی یاد گرفتم ... از درس حفظی خوشم نمیاد واسه همین به فرمول تبدیلشون کردم ... فقط کافیه افراد رو جای مجهولات فرمول ها بذارم ... امیدوارم تو ساختنشون اشتباه نکرده باشم .


یه هفته پیش سر کوچمون یه چادری زد یه نفر ، توی پیاده رو که معمولا مردم کم ازش عبور می کنن ... یه مرد و دو تا بچه یکی 3-4 ساله و اون یکی 6-7 ساله ... مرده معتاد بود به صورت تابلو و معمولا صبح زود از چادر میزد بیرون و دو تا بچه توی چادر میموندن ، خیلی از مردم محل به شهرداری زنگ زدن تا بیاد بهشون رسیدگی کنه ، یه روز موقعی که داشتم از دانشگاه بر می گشتم دیدن یه مینی بوس با عنوان طرح جمع آوری بی خانمان ها و از این حرفا جلوش وایساده و با اطمینان پیش خود گفتم خوب ، اینا رو الان میبرن تو این خوابگاه ها اسکان میدن ولی بعدش دیدم هیچی !! مردم محل باز هم پیگیر شدن تا اینکه از طرف بهزیستی دیشب اومدن و بچه هاشو بردن .. امروز صبح ساعت 6 مثل هر روز مرده از چادر اومد بیرون و چادر رو جمع کردم .. حدود 10 تا پتو آورد بیرون و تا کرد و گذاشت روی زمین و همینطور اونجا نشست ... ساعت 1 کاری داشتم و باید میرفتم بیرون ... دیدن هنوز همونطوری اونجا نشسته ... وقتی برگشتم وسایل و پتو ها اونجا بودن و خودش رفته بود ! به نظرم خیلی عجیـــــــــــــــــب بود !


پی نوشت : آدم وقتی میخواد Vegeterian بشه اولش گوشت قرمز رو یه ماه از برنامه غذاییش حذف میکنه و مرغ و تخم مرغ میخوره ، بعدشم این دو تا عنصر پروتئینی رو حذف می کنه ... حواست باشه یهو این سه تا رو از آدم بگیری میمیره ! حواست باشه ...