جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

به همین آسونی

به همین آسونی ... مث افتادن برگ



یه شب متفاوت

مباااارکه ! چی ؟! یلدا دیگه ! آها .. یعنی اوهوم ...



مسئول خرید یلدای امسال ممل بود ، یه آدم اقتصادی به تمام معنا ، مثلا آجیل دقیقا به اندازه ای میگیره که امشب تموم شه :))

یه هندونه کوچولوی باحال هم گرفته بود که در عین حال قرمز و شیرین بود و کلی چسبید ...

چای و خنده ها و دور هم بودن های یلدا فرق می کنن ، مخصوصا اون مواقعی که فرصت پیش میاد بریم خونه مامان بزرگ دور خونواده و کلی روحیمون عوض شه ...

چه کنیم که زندگیمون به خوشی هامون حسودیش میشه ، هر روز درگیرترمون میکنه که وقت نکنیم به اونا برسیم !

قشنگ ترین اتفاق امروزم ، فایل Power Point ای بود که یکی از دوستان به مناسبت یلدا برام فرستاده بود و کلی براش زحمت کشیده بود و یه آهنگ قشنگ هم روش گذاشته بود ... یعنی کلی خر کیف شده بودم :)

تلاش ها برای پیدا کردن یه پراید مناسب همچنان ادامه داره ، اون دو تومن که گفته بودم حتما باید جور کنم ، جور نشد ... :(

نیما عکس های برنامه جمعه رو امروز آورده بود دفتر و از اونجایی که حرفه ای و نرخ دستشه که قرار چقدر پول بگیره ، یک دهم عکس ها رو فقط داد بهمون ... یاد سایت های خرید آهنگ افتادم که یه سمپل میدن بهت دهنتو آب میندازن که آهنگو بخری ! :)
امروز به این نتیجه رسیدم که آدم ها نمیخوان دل همدیگه رو بشکنن هیچ وقت .. با یه بهونه ای ، دلیل خاصی ، استدلال جدیدی بهش ثابت می کنن که فکرش غلطه ... حالا همه این فکرا در حد فرضیه اس ... میخوام دوباره کنکور بدم برم دانشکده فلسفه و از این حرفای دانشگاه تهران اونجا بشینم ثابتشون کنم .

خالم به پسرخاله 5 سالم یاد داده شماره خاله ها و پسرخاله هاشو بگیره و باهاشون بعد از ظهر ها حرف بزنه ، پدر و مادرای امروز چه روشایی واسه اجتماعی بار آوردن بچه ها می کنن :) ... بعد امیررضا میزنگه ما هی از سارا ازش می پرسیم ، حسودیش می شه ، دیگه حرف نمیزنه ، بعد سارا جدیدا وقتی دارن با تلفن حرف میزنن ، میخزه خودشو میرسونه پای تلفن بعد عین این بَبو ها زل میزنه که بده منم دو تا جیغ بزنم تو گوشی ... بعد رقص هم یاد گرفته دستاشو حالت باز و بسته کردن لامپ میچرخونه ( الــــــــــــــــــــــــــــــهی ) واااای ... فقط خبر بد اینه که تُپُلی هاش روند رو به کاهش دارن ... و خبر خوب اینه که تو فامیل هنوز کسی نتونسته رکورد تُپُلی منو بشکونه :)



یلدا قشنگه و دوسش دارم ، سال هاست دلم میخواد این شبو لب دریا ، روی تخت تو یه حیاط کوچولوی خودمونی با یه حوض ( مثل فیلما ) ، رو پشت بوم خونه مادر بزرگم ، تو یه سفره خونه با همه دوستام ، وسط سفر مشهد و توی قطار ( یادش بخیر ) و یا یه همچین جاهایی باشم ... امیدوارم همه امشب یلدای خوبه داشته باشن ... از همه مهم تر دور هم باشن ، لذت ببرن ، بخندن ، حسابی بخورن ، اگه یلدا چند دقیقه طولانی تره از شبای دیگه اونا با قسمت کردن شادیشون این شبو چندین ساعت بلند تر از همیشه بکنن ... همه موفق باشن ... همه خوشبخت باشن ... خوشحال باشن ... یه غم کوچولو گوشه دلشون نداشته باشن که وصل باشه به احساساتشون و مستقیم بعدش به غدد اشکی متصل باشه ...


تُمبک رو چند روزی هست آوردم رو دست ... امروز یاد حرف استادم افتادم ... تمبک تنها سازیه که فقط با دل شاد صداش در میاد ... تو بقیه حالتا با اینکه بدی دست یه بچه هی بزنه روش فرقی نداره ...


و فال امشب من ؟ .. it's not your business :)


خدایا شکرت ...