جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

جوراب نت

روزنوشت - الف . ب

اعتقاد بر باد رفته .


آه ...

از مخاطب خاص تا دوران کودکی ...

سلام


آدم هیچوقت از پایین اومدن خوشحال نمیشه ، مطمئنا وقتی نزول میکنه به زمان احتیاج پیدا می کنه تا بتونه خودشو بسازه ، حالا بستگی داره با مخ خورده باشه زمین یا تونسته باشه جلوی ضربه رو بگیره ...


از مخاطب خاص تا یه رویا ، نمیتونم دوران 5 ماهه دوستیمونو توصیف کنم ... قدر هر لحظشو دونستم و پشیمون نیستم ... به قراری هم که با خودم گذاشته بودم عمل کردم ...


اما امروز نه دیگه مخاطب خاص هستم و نه اون دوست خاص ...


من ،خودم خودم رو درک می کنم ... امیدوارم تو هم تو این روزای اول درکم کنی.


برای خودم خیلی "کاش" ها تعریف کرده بودم تا به همشون نوبتی بپردازم ، مثلا کاش ... بودم ! دیگه مهم نیستن اون "کاش"ها ...


خوشحال بودم ، سر حال بودم و از زندگی راضی بودم و خدا رو بابت بزرگیش شکر می کردم ... هنوزم خدا رو شکر می کنم ولی ازش میخوام پیش تر بهم سر بزنه ، میدونه من اینجام و منتظرشم ، حس می کنم میخواد منو با خودم تنها بذاره و از اون دور دورا یواشکی هوامو داشته باشه ، خداجون میدونم اونجایی ... بیا پیشم ...


من به هوای زمستون حساسم ، به صدای محرم هم حساسم ... احساسات من با ریتم سرمای زمستون و سوز محرم همیشه هم آوازه ... کنترلش سخته ولی فقط فلش بک میزنه به عقب و غم رو سوزناک تر از سرما میزنه به وجودم ... امسال هم مثل محرم های قبل ... باید لباس بیش تر بپوشم .


بچگیامو دوس دارم ، خیلی شیطون بودم و در عین حال بازیگوش ... خودم باورم نمیشه دیگه میلی به اون همه تلاش واسه کشف دور و ورم ندارم ... از آتیش بازی های قایمکی تا ساختن اون قایق آبی که با نفت حرکت میکرد ، انیمشن هایی که با هندی کم می ساختم ، اولین ماشینی که با مقوا ، آهن و طلق ساختم ، یه ماشین کنترلی که برقشو تقویت کردمو انقدر سرعتش بالا رفت که چرخ دنده هاش خرد شد ، بوق دوچرخم که با یه دستکاری ابتکاری صداشو دو برابر کرده بودم تو کل محله منو با اون صدا میشناختن ، اولین و آخرین نارنجکی که واسه 4شنبه سوری ساختم ، عشقم به آشپزی ... عشقم به مدرسه .. عشقم به دوستام ... عشقم به یادگیری موسیقی ، زبان ، ورزش ... لعنتی(خطاب به خودم) با اون امیرحسین جیکار کردی ؟؟؟


وقتی جوراب نت رو 3-4 سال پیش با کارایران ساختم پیش خودم گفتم اینجا باید خیلی شخصیت پردازی کنم ، خاص بنویسم ، تک باشه کارم .. بعدش به این موضوع رسیدم که چی بنویسم توش حالا ؟! به کاربردش رسیدم ... دوسش دارم ولی نمیدونم اینجا میمونم یا نه ...





آه ...

آه ... :(

در اوج ِ بی اوجی

Alone again, naturally

من به قانون جاذبه اعتقاد دارم !

سلام

نمیتونم خودمو کامل توصیف کنم ... همین بس که از تجریش تا میرداماد رو پیاده اومدم ، قبلشم کل پاساژ های تجریش رو گشتم .

تصمیم ها ،گزینه ها ، انتخاب ها و حرفای زیادی دور خودم چیدم ، موندم چجوری و کدوم یکیشونو انتخاب کنم که زندگی که ماشاالله خوبه از این بهتر شه ، خدایا اگه من بنده ی بدیم تو بزرگی کن و تو این برهه زندگی هم کمکم کن ، خیلی رو خداییت حساب می کنم ، روی منو زمین ننداز ...

صبح که از خواب بیدار میشم چه برم بیرون و چه تو خونه باشم اولین کاری که میکنم اینه که برای یک دقیقه به آسمون نگاه می کنم ... آرومم می کنه وقتی حست می کنم

من به قانون جاذبه اعتقاااااااااد دارد .

بالاخره آهنگی که مدت ها دنبالش بودم رو با دونستن فقط سه چهار کلمه از شعرش پیدا کردم و فهمیدم آهنگ مال Gilber O'Sullivan معروفه که فقط اسمشو شنیده بودم و سال 1972 خونده ، شاید بشه گفت معروف ترین آهنگ ایرلندیه تو جهان به اسم Alone Again :

دانلود 

آه ...

ولی من راضی نیستم .

نسیم باش ...

گشتن تو وبلاگا رو دوس دارم به شرط اینکه همش شعرای عاشقانه و دپرشن موضوع اصلیشون نباشه ، امروزم دشت من از وبلاگ گردیم این جمله بود :


ساقه شکستن قانون طبیعت است ;

تو ، نسیم باش و

نوازش کن .


آه ...

باید هر جوری شده ۲ تومن جور کنم ... :((